اسفند
اسفند با سینما رفتن با رفقا شروع شد فیلم بامبالا و خونهتکونی و طبق معمول نشستن توی یخچال و حمام عید عروسکها و یه روز که مامان و بابا خسته بودن و براشون چای ریختم با دورچین ستاره و یه شب که با عروسکام خوابیده بودم و آموزش دولپهایها در درس علوم(من و آوینا) یه روز که هوا خوب بود نهار رفتیم پارک شهربازی هم رفتم یه روزم رفتم تیاتر ایشون آقای حاج علی اکبری معلم سابق بابا و مدیر خانه تئاتر هستن و استفادهی درست از میزتحربر و ماهیهای عیدم رو خربدم و جشن ت...